سرطان
يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ
یا خودمان درگیرش بودیم یا یکی از عزیزانمان. آن وقت ها که به دنبال اسم می گشتند برای گذاشتن روی بیماری ها چه کسی اول سرطان را پیشنهاد داد؟ چه ترکیب مزخرفی دارد. حال آدم از شنیدنش، ریخت و طرز نوشتنش و از بودنش به هم می خورد. غمبارترین کلمه دنیا اگر بدانیمش هم بیراه نیست. مگر بدتر از دیدن مرگ تدریجی به چشم چیز دیگری هم هست؟ وقتی زندگی روزمره ناممکن به نظر می آید و رخوت، مثل دونده ای المپیکی تمام وجودت را دور می زند و از پا نمی افتد. چقدر باید قدرتمند باشی که بایستی به مبارزه. ذهن مستحکم و اراده آهنینی که گفتنش هم آسان نیست. گاه بعضی ها خانه زندگیشان را می فروشند برای مخارج سنگین شیمی درمانی و سفر به کشورهای پیشرفته برای چندروز بیشتر کنار عزیزانشان بودن. گاه دست به دامن عسل گون و زعفران می شوند و گاه دست به دعا برمی دارند و طنابشان را به جایی گره می زنند که نمی دانند کجاست.
از قیطریه تا اورنج کانتی روایت حمیدرضا صدر است از زمانی که فهمیده سرطان دارد تا لحظه مرگ. کسی که سرشار از شور زندگی بود. آن انتهایش را دخترش نوشته و هرچقدر تمام طول کتاب تاب آوردید، محال است آنجا هم بتوانید جلوی اشکتان را بگیرید.
۰۰/۱۱/۱۰