خانم ه
سه شنبه, ۵ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۴۸ ق.ظ
من اینطور دوستیم که دیروز اول برای خانم ه، قهوه گرفتم بعد رفتم کتابفروشی براش کتاب خریدم بعدم رفتیم پیتزافروشی. اما در انتها باز احساس میکنم دوست خوبی نیستم. برای اثبات خودم و از دست ندادن آدمها و واسه اینکه به من بگم به من توجه کنید و ازم دوری نکنید، همه این کارها رو انجام میدم. حالا اون که اینجارو نمیخونه ولی بذارین بگم که خوشم نمیاد اینقدر همیشه و همه جا من حساب کردم. چون نداره چون دچار یه مشکلاتی هست. خب پس من چی؟ منی که با خون جگر چندتومن در میارم :( ولی خب از طرف دیگه تنها دوستمه و دوسش دارم خیلی زیاد. ولی خب دوست معمولی خالی خالی. تازه هی میگه واسه تولدم هم یه چیزی بخر. بابا دیگه کمری برام نمونده اینقدر پررو نباش خب اه...
۰۲/۱۰/۰۵