از م.آ.به آذین شروع میشود. از رشت قدیم که بیشتر شبیه روستاست و هنوز جانش را واژه شهر نبلعیده. میرسد به قصه مجتبی تقوی زاده و دوران کرونا. قصه این یکی هم به طاعون صد سال پیش، ربط دارد. انگار هیچوقت جلو نمیرود. رشت، همیشه یک شکل میماند. نه در ظاهر که در ذهن آدمهایش. حین خواندن کتاب دیشب داشتم انار میخوردم و گذر زمان را نفهمیده بودم که دیدم خون انار دوید لای کلمات. کلماتی که از قضا خودشان از خون میگفتند. کتاب را هنوز تمام نکردم که نشستم اینجا. نشستن و نوشتن اینجا خوب است. یعنی دوباره شروعش کنم؟...