خلوت گزیده

اینجا برای من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۳
    .

آنقدر که روی ه و کسره حساسم روی وسایل شخصیم نیستم. نیم فاصله که جای خود دارد. اما مشکل همیشگی من با تایپ کردن در اینجا همین بوده که نیم فاصله نوشتن در لپ تاپ و در این وبلاگ را یاد نگرفتم و مدام این مسئله حرصم می دهد.

برای خیلی از ما روزهای هفته با بعضی اتفاقات خاص نام گذاری می شوند. مثلا برای سال های طولانی تا اسم دوشنبه می آمد حواسمان بود که شب برنامه نود دارد. یا قدیم تر کتاب داستانی خوانده بودم با عنوان پنجشنبه های سالن. لذت آقای گل شدن. در این روزهای سرد زمستانی  شنبه ها برایم یادآور شاهنامه خوانی است. در گروه کوچک و خودمانی که یکی از دوستانم تشکیل داده و بی هیچ ادا و اطوار خاصی همه دور هم جمع می شوند تا فقط فردوسی بخوانند و بشنوند. بی آنکه دانش زمینه ای قبلی داشته باشند و پژوهشگر باشند یا نظریه پردازی کنند.

کتاب شاهنامه خالقی مطلق از آن هایی بود که وقتی از کتابخانه شخصی دایی به بنده هدیه داده شد؛ می دانستم با یک کتاب معمولی طرف نیستم. بلافاصله خواندنش را شروع کردم چرا که تا همان موقع هم درنگ کردنش نا به جا بود. همزمان پادکست شاهنامه خوانی خادم را هم شنیدم و صدای گرم و مستحکمش جان دوباره ای به من داد. بعد از حمله اعراب قدرت درباری زبان فارسی خیلی کم شده بود و این شاهنامه بود که زبان شیرینمان را نجات داد. وقتی به ارتباط این تلاش سخت فردوسی و رعایت کردن چند نکته دستوری ساده نگارشی فکر می کنم، شرمگین می شوم. که چرا از کنار این ویژگی ها به سادگی رد می شویم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۶:۵۲
___ سلوچ

نشسته ام پای سیستم و اولین چیزی که به آن فکر می کنم سرطان است. به تراپیستم گفتم که چقدر با تایپ کردن راحت ترم تا نوشتن. او البته قبول نکرد و گفت که نوشتن با خودکار آرامش بیشتری دارد ولی من قبول ندارم خب. چرا به سرطان حالا؟ راستش دلم می خواهد در پیج اینستا بلاگری کنم و نکته اولش این است که محتوای درخوری پیدا کنم که دوستانی با تفکرات مشابه خودم دورم جمع شوند. آن وقت است که می توانم پیج فروشگاهیم را هم تبلیغ کنم و بلکه بتوانم کمی درآمد داشته باشم تا زندگی راحت تر بگذرد. ولی نگفتم هنوز چرا سرطان؟ آخ می شود بعدش بگویم؟ راستش حالا که دارم تند و تند تایپ می کنم یادم آمده همه آن سال های بلاگر بودن اینجا و نوشتن های طولانی را. دستانم به رقص درآمده اند و زیبا شده اند. خوشحالم خیلی. شاید امسال هیچوقت به این خوشحالی نبودم. بی آنکه به چیز خاصی فکر کنم فقط تایپ می کنم و تایپ می کنم. یادش به خیر زمانی فکر می کردم از همین تایپ کردن ها می توانم درآمد کسب کنم. آرامش و سکوت اتاقم و صدای پس زمینه شجریان و تایپ با لپ تاپ قدیمی که همین چندروز پیش رفته بودم برای عوض کردنش و دلم نیامد. چقدر همراهم بود همیشه. نام وبلاگ را هزارجهد گذاشتم چون آنطور که خودم را شناختم همیشه در حال جست و خیز بودم و یکجا نشستن مرامم نبوده. هزاران جهد کرده ام و باز هم خواهم کرد تا این تن ناشکیبا در گوری روزی آرام گیرد. خلوت گزیده هم همان است که منم.

پس خلوت گزیده ای که به تماشا حاجتی نداشت و هزار جهد کرده بود که سر عشق بیابه، همان منم!

خوش برگشتی خودم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۲:۲۷
___ سلوچ